معمولا مباحث فلسفی طرفداران خاص خودش را دارد، مباحثی که کمتر در زندگی واقعی دیده میشود. اما یک موضوع زیبای فلسفی هست که هر صاحب عقلی کم و بیش به آن فکر کرده؛ موضوعی که بینش ما را نسبت به زندگی عوض میکند و در کیفیت برخورد ما با حوادث فردی و اجتماعی موثر است. سرنوشت! قضا و قدر! عبارات خوف انگیزی که هر اندیشهای را به مبارزه مطلبد!
من به شخصه چیزهایی که در کتابهای معارف درباره این مسئله خواندهام و یا از زبان مدرسین این کتابها شنیدهام ذرهای قانعم نکرده است! وقتی قرآن میخوانی و از خواست و اراده خدا صحبت به میان میآید به نظر میرسد که ما بازیچهای بیش نیستیم و همین طور سوال پشت سوال که "انسان مختار است" یعنی چه؟ این بار به سراغ کتابی رفتم که با تار و پود استدلال و منطق نظریات مختلف در موضوع سرنوشت را بیان کرده و به نقد کشیده است.
"میگویند بالاترین نعمتها آزادی است و تلخترین دردها و ناکامیها احساس مقهوریت است؛ یعنی اینکه انسان، شخصیت خود را لگدکوب شده و آزادی خود را به تاراج رفته ببیند و خود را در برابر دیگری مانند گوسفند در اختیار چوپان مشاهده کند... این در صورتی است که انسان خود را مقهور و محکوم انسانی زورمندتر و یا حیوانی قوی پنجهتر از خود مشاهده کند. اما اگر آن قدرت مسلط، یک قدرت نامرئی و مرموز باشد و تصور خلاصی از آن و تسلط بر آن، تصور امر محال باشد چطور؟ مسلما صد درجه بدتر."*
وقتی شیرینی کتاب "انسان و سرنوشت" استاد مطهری را چشیدید، بد نیست بعد از آن "عدل الهی" را ورقی بزنید تا لذتتان مضاعف شود.
گر بریزی بحر را در کوزهای / چند گنجد قسمت یک روزهای
*برگرفته از کتابِ انسان و سرنوشت